گیله‌مرد، روستایی گیلانی مبارزی است که به جنبش دهقانی می‌پیوندد و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش به جنگل پناه می‌برد.

شرح ماجرای سه مرد است، گیله مرد و دو محافظ او، که وی را به فومن می‌برند و داستان در همین حرکت و اقامت در قهوه‌خانه نزدیک مقصد به تدریج باز می‌شود. دو مأمور تفنگ به دست در میان غرش باد و باران، گیله مرد را، که یک دهقان شورشی است، به فومن می‌برند تا تحویل پاسگاه دهند.

گيله مرد در طول راه در فکر رهايي و فرار است. محمد ولي (مأمور اول) با توهين و رجز خواني به دنبال گيله مرد حرکت مي کند. مأمور دوم، بلوچ ساده اي است که پيشاپيش گيله مرد راه مي رود و او هم در فکر فرار از اين نوع زندگي است. يک منزل مانده به پاسگاه، در قهوه خانه اي فرود مي رود و او هم در فکر فرار از غرور و اطمينان به پيروزي، رازي را که همواره با وحشت پنهان داشته بود، براي گيله مرد فاش مي کند که قاتل صغري، زن گيله مرد، که صداي جيغش هيچ وقت آنها را راحت نمي گذارد، خود اوست. در اين حين مأمور بلوچ، که چشم طمع به تنها اندوخته ي گيله مرد، پنجاه تومن پول همراه دارد حاضر مي شود در ازاي آن تفنگ را به گيله مرد بدهد. گيله مرد تفنگ را مي گيرد بعد از غلبه بر قاتل زن خود تحت تأثير التماس و گريه هاي او و احساسات انسان دوستانه ي خود قرار مي گيرد و از کشتن مأمور منصرف مي شود. وقتي با لباس محمد ولي مي خواهد فرار را آغاز کند، با گلوله هاي مأمور بلوچ کشته مي شود.

 

عناصر داستانی:


برفستان گيله ,مأمور ,تفنگ ,گيله مرد، ,فومن می‌برند منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خدا محبت است معرفی و نقد کتاب با گیزر :) اقدام پژوهی بهترین سایت آسیا چت | چت روم فارسی آموزش ای تی و تکنولوژی salamati دانلود آهنگ جدید • دانــــلود آهنـــگ • جدید ترین اس ام اس های روز دانلود فایل